امروز فی الواقع گند زدم. هیچ غلطی نکردم. تمام تلاشم ۷.۵ ساعت بود و بقیشم نه اینکه استرااااحت باشه یا غنی کردن اورانیوم. مث افسردگان پس از زایمان زل زده بودم به نوشته ها به فرمولا. حتی نون پنیر گوجه هم توانایی شستن و بردن رو نداشت. و حتی آهنگ جدید رضا بهرام. و حتی ذوق دیدن عکسهای دوتاییشون. دلم برا مرمر تنگ شده. برا بغل گرم و بی منتش. برا چشم هاش که بخاطرم خیس میشه و برا چشمام که نمیذارم راهشون باز شه. از فردا و هر چهار زنگش متنفرم. از چشمای سبز اون متنفرم. از این لفظ ۵ماه» لعنتی متنفرم. از اینکه ترکیه زله اومده، از کلمه انفجار و از اینکه با وجود تا ساعت ۹ خوابیدن خوابم میاد متنفرم. و از کرونا و خفاش و صبا و سبا و نیلی و نیکی و هر خر دیگه ای.

 

+ تولد فیزیکدان جذاب خوش صدامون مستقر در گرین گیب، سرکار خانوم

آنه شرلی رو تبریک میگم. 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها