امروز با اینکه برای سومین روز پیاپی ناهارم تکراری بود (:/)، تستای فیزیکم نصفه بود و دروغ گفتم کامل زدم، با سوتی تاریخی که دادم و در سطح مدرسه به شهرت رسیدم و شرف و عفت و پاکدامنیم نابود شد، با اینکه نیلی نیومده بود، با اینکه تا 4 و ربع مدرسه بودم، یه ربع زیر بارون وایسادم، با اینکه برا صبا و سردرداش غصه خوردم و با اینکه معلم فیزیک برا من یه درصد فضایی برا ازمون بعدی در نظر گرفته که هرگز با درصد دلربای قبلیم بهش نمیرسم روز خوبی بود :))))
+ امروز به معلم عربیمون گفتم میشه برم بیرون؟
بعد چشماش یه جوری شد که انگار میخواست بگه غلط کردی.
بعد افزودم که برا شما هم اب بیارم :)))
بعد گفت ممنون میشم چایی بیاری :))
خلاصه که خواستم بهتون شگرد یاد بدم :)))
بعد که چایی اوردم نمیدونم مگه چه کار کردم که اسکلترین بچه کلاس بهم گفت خاک بر سرت با این چایی اوردنت
:((( ینی در حد چایی اوردنم کدبانو نیستم؟ :(((
+ امروز معاون کوچولوعه برگشته میگه هفت روز بهتون فرصت میدم بذارید ابروهاتون در آد :/ ما هم گفتیم هفت روز که گذشت میتونی بیای بری تو کوچه :)))))))))
خلاصه که هفت روز بهش فرصت دادیم :))))))))
+ سینماتیک و دینامیک رو همش میگم دینماتیک و سینامیک :/
+ خیلی سرده :(
سوال: انگیزه رفتن به کتابخونه ساعت 7 صبح تو این سگ سرما؟
پاسخ: پالتوی ژذابم :))))))
درباره این سایت