سردمه، نقطه به نقطه بدنم غرق درده، خسته و لِهه، کوفته و داغونه ولی خوشحالم. هندزفریم رسماً مُرده و خب منم با آهنگ سیروان مردم. صبح یادم رفت برم مدرسه! کلاسی بود که باید می رفتم، کتابخونه بودم. ری ری باهاشون حرف زد که بذارن بدون لباس مدرسه برم سر کلاس. 

فکر کنم فقط من این توانایی رو دارم که شب امتحان هندسه ترم برم سینما و مطرب ببینم. سرگرم کننده و البته دردناک بود. هنوزم نمیدونم اسم اون تپلوعه محسن کیاییه یا مصطفی ولی میدونم خیلی احمق اسکل پاتریکه :))))) خیلی دوست داشتم موهام مث اون دختر خواننده هه باشه ولی حقیقتا ً هیچ شباهتی بهشون نداره.

امروز تو کتابخونه به اون خانومه کمک کردم که رو میزا شماره بزنه. کم مونده بود منو بگیره :|

امروز ناهار نخوردم که خیر سرم چاق نشم. ولی. شب بعد سینما دیگه تصمیم گرفتم که دیگه تصمیم نگیرم چاق نشم :)))))

شبتون گوگولی. میشه دعا کنید امتحانمو بد ندم؟ مرسی  


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها